جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

قاضی خیابونی

یه دوره ای بین سن 17 الی 23 سالگیم، عادت داشتم همه مسائلی که در طول روز اتفاق می افتاد رو از دریچه و دید خودم تجزیه و بررسی کنم تا به شناخت دقیق و موشکافانه از اون موضوع برسم.بعدش که مرز خوب و بدش برام مشخص شد، با درست ترین،  منطقی ترین و عادلانه ای ترین روشی که بلد بودم در رابطه با اون موضوع قضاوت میکردم و رای صادر میکردم. نتیجه شم میشد این که موضع خودم در رابطه با اون موضوع کاملا روشن میشد. و اگه کسی ازم می پرسید نظرت در مورد فلان چیز چیه، خیلی صفر و صدی میتونستم نظرمو اعلام کنم. و شک هم نداشتم و کاملا راجع به حرفی که میزنم مطمئنم.
  کمی که گذشت، از اون سن که هرچی اومدم بالا به تدریج متوجه شدم اون شناختی که اونزمانا بدست میاوردم و خیال میکردم ناب ترین شناخت ممکنه چقدر دور از واقعیت بوده و من چقدر متغییر های پیچیده و مختلفی رو نادیده میگرفتم. کی میشه اینقدر آسون راجع با آدمها و رفتاراشون قضاوت کرد؟
بعنوان مثال چند وقت پیش که داشتم از جایی گذری رد می شدم، دیدم یکی داره کنار خیابون میشاشه، با اینکه شاشیدن کنار خیابان از نظر هیچکس کار درستی نیست و شاید خیلی هم وقیحانه باشه، من هیچ قضاوتی راجع به اون شخص نکردم. و واقعا این از ذهنم گذشت که شاید اگه منم جای اون بودم همون کارو میکردم. بر فرض که طرف اصلا ممکنه سنگ کلیه داشته باشه،.. شاید مشکل مثانه داره، چه میدونم شاید بیماری ای چیزی داره که نتونسته خودشو کنترل کنه.. بهرحال متغییر های زیادی ممکنه وجود داشته باشه و من تا از همهء این متغییر ها آگاه نباشم نمیتونم قضاوت درستی داشته باشم، در ضمن مگه خودم میتونم این ادعا رو داشته باشم که در هیج جا و در هیچ شرایطی اصلا یه درصدم امکان نداره کنار خیابون رفع حاجت کنم؟ خیلی جاها شرایط انتخاب های آدمو محدود میکنه. خود شما اگه توی یه شرایطی باشی که فقط بین اینکه توی شلوارت بشاشی، یا توی خیابون، کدومو انتخاب میکنی؟
خلاصه خیلی بی تفاوت و بی قضاوت(!) راهمو ادامه دادم...
# قضاوت نکنیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد