میدید که در حال سقوطه، توی یه فضای بی نهایت سفید رنگ. توی هوا دست و پا میزد. ناگهان با یه سطح شیشه ای برخورد میکرد و صدای خورد شدن استخوان هاشو میشنید. چندثانیه بعد از شدت درد از هوش میرفت.. وقتی به هوش میمومد دوباره خودشو میدید که در حال سقوطه.. دست و پا میزد..
سلام ی پسر



خوبی؟
معذرتت قبول
ولی دفعه دیگه دوستات یادت برن منم دیگه بهت سر نمی زنم
تهدیدی بودااااا
سلام
مرسی خوبم :)
خوبی؟
بخدا یادم نرفته بود. من یه مدت نبودم. بعد اومدم اینجا.. بهرحال دیگه تکرار نمیشه
برزخ....
عذاب می کشی و باز زنده می شی و باز عذاب می کشی...
و باز انگار هیچوقت عذاب نکشیدی..
آره.. تا کجا میتونه نهایت داشته باشه؟
بشدت کارآمد هستن.. :))