جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

فقط من هم جالب نیست

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم عشق مکن ناله و فریاد که من

زده ام فالی و فریادرسی می آید

این یکی از اون شعرهایی بود که توی خیابون، سرپست حفظش کردم. شعری که دوست داشتم الان یکی بود این رو با صدای آروم در گوش خودم زمزمه میکرد. آروم آروم. یجوری که میتونستم تلفظ تک تک کلمه هاشو بشنوم. بعد یه لبخند میزد و میگفت: «نگران نباش»
هاج و واج موندم. امشب دلم خیلیا چیزا میخواد که میسر نیست. امشبم مثل شب های دیگه پوچ وخالی میگذره.

نظرات 1 + ارسال نظر
نیر چهارشنبه 4 فروردین 1395 ساعت 21:06

به قول یاس که میگه :" همه چی مثل قبل خوب ِ خوب میشه و غم ها دور میشن و ..."
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد