جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

سرباز بودن غم انگیز است(1)

هیچ دیواری کوتاه تر از دیوار یه سرباز بخت برگشته نیست. مخصوصا اگه سرباز نیروی انتظامی باشه و مخصوصا اگه سرباز راهور باشه. نمیخوام راجع به اتفاق های سختی که این روزا میفته غر بزنم. نمیخوام پای آماده باش های تخمی این چند روز رو بکشم وسط. این نیست که حالم خراب شده باشه و بخوام زمین و آسمون رو فحش بدم. نه در حالت کلی منظورمه. هیچ موجودی توی دنیا بیچاره تر از سرباز نیست. دلم نه به حال خودم، بلکه به حال همه اون مردایی که قبل از من خدمت میکردن میسوزه. ای کاش امکانش بود میتونستم یجایی تک تکشون رو جمع کنم و باهاشون دست بدم و بهشون بگم: <سالار دمت گرم>
که اگه راحت خوابیدیم تو بیدار موندی.. اگه توی ترافیک نموندیم تو همش سرپا موندی، اگه خانوادمون  با امنیت توی خیابون راه رفت، تو بدون امنیت جونتو کف دستت گرفتی.
فکر نکنید اینا کار نیروی انتظامیه. باراصلی تمام این کارا روی دوش سربازهائیه که جز اضافه خدمت و بازداشت و لغو مرخصی هیچ دستمزدی برای کاراشون نمیگیرن.قسم میخورم هیچ ارگانی بدون سربازاش یه هفته هم نمیتونه دووام بیاره.. اون کارهایی که سربازا مجانی برای دولت انجام میدن هیچکس حاضر نمیشه با حقوق ماهی 3 میلیون هم انجام بده. با اینحال سربازها هیچ جا دیده نمیشن. هیچ جا احترام ندارن. افراد خیلی کمی (بجز اونایی که خودشون خدمت رفتن) برای سربازا ارزش قائلن و درکشون میکنن.. با وجود تحمل اینهمه سختی تازه خیلیام هستن که هیچ نمیفهمن و بدبختیاتو جزو وظیفه ت میدونن. تازه جالبه فحشم میدن و کلی هم ازت توقع دارن..

حالم بد میشه بعضی روزا. حق دارم لابد!