-
چهل و پنج از فصل دوم
دوشنبه 14 تیر 1400 18:15
چقدر زمان و چند سال نیاز هست تا برامون روشن شه توی زندگی مهمتر از خودمون هیچکس نیست..؟
-
چهل و چهار از فصل دوم
شنبه 12 تیر 1400 18:23
اون دیگه نمیتونه منو بگیره از خودم.
-
چهل و سه از فصل دوم
پنجشنبه 10 تیر 1400 16:46
وقتی کسی رو دوست داری یا باهاش صمیمی هستی... یعنی اینکه داری این اجازه رو بهش میدی که اگه دلش خواست بتونه دلت رو بشکنه. بتونه برینه به حس و حالت.. خیلی اینکارو کردم به امید اینکه شاید اینبار دلم نشکنه.. نشد.
-
چهل و دو از فصل دوم
سهشنبه 8 تیر 1400 05:20
چقدر حال و هوام تخمی بود امروز. اتفاق هایی که افتاد مثل بهم زدن میموند.. بهم زدن با کسی که خوشت میاد ازش. اون از چشمات افتاده. ولی تکه ای از وجودت هنوز دوسش داره.. ادامه دادن سخت.. ادامه ندادن پر هزینه.. یه جاهایی دیگه سر بودم.. مغزم کار نمیکرد. دلخور.. دلگیر. اه گوه تو این شیوه زندگی جدا.. دلم کوه و بیابون میخواد.....
-
چهل و یک از فصل دوم
سهشنبه 8 تیر 1400 05:08
چه فصل سردیست فصل زردِ تنهایی
-
چهل از فصل دوم
سهشنبه 1 تیر 1400 05:30
ته تهش باز من میمونمو دلتنگی و این وبلاگ.. و یه مشت حرف..
-
سی و نه از فصل دوم
یکشنبه 23 خرداد 1400 07:14
-قربانت -قربونت -قربون شما -قربونت برم فرقشون رو متوجه میشی؟
-
سی و هشت از فصل دوم
چهارشنبه 19 خرداد 1400 01:10
عشق و دوست داشتن رو اگه مفتکی و بدون توقع در اختیار دیگران قرار بدی.. فکر میکنن چیز بی ارزشیه و میرنن توش.
-
سی و هفت از فصل دوم
سهشنبه 11 خرداد 1400 06:53
اینکه بفهمی اونقدرایی که خودت فکر میکردی واسه دیگران مهم نیستی...در واقع اصلا مهم نیستی :/
-
سی و شش از فصل دوم
شنبه 8 خرداد 1400 21:41
وقتی برسی به "دیگه مهم نیست"ترین حالتت... بعدش آرامشه کم کم میاد
-
سی و پنج از فصل دوم
پنجشنبه 6 خرداد 1400 23:02
من توی بدترین روز زندگیم، وانمود کردم چیزیم نیست و اتفاقی نیوفتاده..
-
سی و چهار از فصل دوم
سهشنبه 4 خرداد 1400 03:28
از بیرون معلوم نیست ولی من که دارم حس میکنم قلبم داره کنده میشه...
-
سی و سه از فصل دوم
سهشنبه 4 خرداد 1400 02:53
در واقع به خودم حق نمیدم که ناراحت باشم توی این موقعیت.. نباید باشم.
-
سی و دو از فصل دوم
سهشنبه 4 خرداد 1400 02:51
بعضی آدمارو نمیشه داشت. فقط میشه دوستشون داشت.. یه دوست داشتن احمقانه ی عذاب آور که کونتو پاره میکنه
-
سی و یک از فصل دوم
جمعه 31 اردیبهشت 1400 22:52
بدهکاریام نسبت به خودم خیلی زیاد شدن..
-
سی از فصل دوم
جمعه 31 اردیبهشت 1400 04:01
اگه میبود که باهم توی دیسکورد تتلو گوش بدیم و دوتا بازی کنیم.
-
بیست و نه از فصل دوم
جمعه 31 اردیبهشت 1400 03:55
تنهایی ترسناکه..
-
بیست و هشت از فصل دوم
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 21:57
فقط عزیزترین ادمهای توی زندگی میتونن با چندکلمه حرف تو رو از یه مود خوب برسونن به گهی ترین حالت ممکن...و صد البته بررررعکس
-
بیست و هفت از فصل دوم
دوشنبه 27 اردیبهشت 1400 08:23
همین الانشم دوستای خوبی کنارم هستن که احترام میذاریم به هم. ولی دوست داشتم دوستای بیشتری داشتم. دوستایی که میشد داستانای تکراری رو یه جور جدیدی براشون تعرف کرد...
-
بیست و شیش از فصل دوم
یکشنبه 26 اردیبهشت 1400 09:46
مهربونیتون رو واسه هرکسی خرج نکنید. به دیگران مهربونی وام ندید. و طرف رو نسبت به خودتون بدهکار نکنید. یه موقع میاد در ازای مهربونیاتون توقع دارید از طرف و اون شخص نمیتونه بهتون برگردونه و دلخور میشید..
-
بیست و پنج از فصل دوم
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1400 02:27
فوبیای اینو دارم که توی یه جمعی باشم که اونا منو توی جمعشون نخوان و روشون نشه بگن نمیخوان :|
-
بیست و چهار از فصل دوم
سهشنبه 21 اردیبهشت 1400 07:02
بنظرم من آدمی ام که تا حد زیادی تحمل میکنم و نادید میگیرم.. اما وقتی اینا خیلی روی هم انباشته شه و به اون نقطه جوش برسه خیلی یهویی رفتارم عوض میشه. خیلی خیلی خیلی یهویی که طرف پشماش بریزه.. بعد میان میپرسن چی شده؟ چرا عوض شدی یهو....بعد من به یه دلیل نامشخص دوست ندارم و نمیتونم به طرف بگم به دلیل اون شونصد باری که منو...
-
بیست و سه از فصل دوم
سهشنبه 21 اردیبهشت 1400 03:47
دل منم میگیره خب
-
بیست و دو از فصل دوم
دوشنبه 20 اردیبهشت 1400 07:56
تو یه موقعیت خاصی حتی خودخواهیاتم قشنگ دیده میشه...
-
بیست و یک از فصل دوم
دوشنبه 20 اردیبهشت 1400 05:51
خیلی بده آدم ترس از چیزی داشته باشه که وجود نداره.. مثل من که همچنان میترسم از دستش بدم با اینکه ندارمش
-
بیست از فصل دوم
یکشنبه 19 اردیبهشت 1400 01:19
اینکه شرایط طوری باشه که مجبور باشی هر روز بی تفاوتی های کسی که نسبت بهش حس داری رو تحمل کنی چه درده کوفتی ایه دیگه؟ یعنی همه چیز چیده شده تا هر روز شکنجه بشی؟
-
نوزده از فصل دوم
شنبه 18 اردیبهشت 1400 06:34
گه تو وابستگی. گه تو دلتنگی. گه تو دوست داشتن... زنده باد بیخیالی و بی احساسی و سنگدلی
-
هیژده از فصل دوم
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1400 10:05
شاید حالا آدم بتونه یه سریاشو پنهان کنه..یه سریاشو ماله بکشه.. یه سریاشو خفه کنه.. ولی دیر یا زود کمبودات میریزه بیرون از خودت.. در نهایت اون کمبودا یجایی خودشون رو نشون میدن
-
هیوده از فصل دوم
دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 10:42
با احساساتت زندگی میکنی ضربه میخوری.. با منطقت زندگی میکنی حسرتش میمونه رو دلت :|
-
شونزده از فصل دوم
دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 10:38
تصادفی با یکی آشنا میشی ولی بعدش کارت به جایی میرسه که اگه با قطار تصادف میکردی کمتر درد میکشیدی.