جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

چهل از فصل دوم

ته تهش باز من میمونمو  دلتنگی و این وبلاگ.. و یه مشت حرف..

سی و نه از فصل دوم

-قربانت

-قربونت

-قربون شما

-قربونت برم
فرقشون رو متوجه میشی؟

سی و هشت از فصل دوم

عشق و دوست داشتن رو اگه مفتکی و بدون توقع در اختیار دیگران قرار بدی.. فکر میکنن چیز بی ارزشیه و میرنن توش.

سی و هفت از فصل دوم

اینکه بفهمی اونقدرایی که خودت فکر میکردی واسه دیگران مهم نیستی...در واقع اصلا مهم نیستی :/

سی و شش از فصل دوم

وقتی برسی به "دیگه مهم نیست"ترین حالتت... بعدش آرامشه کم کم میاد

سی و پنج از فصل دوم

من توی بدترین روز زندگیم، وانمود کردم چیزیم نیست و اتفاقی نیوفتاده..

سی و چهار از فصل دوم

از بیرون معلوم نیست ولی من که دارم حس میکنم قلبم داره کنده میشه...

سی و سه از فصل دوم

در واقع به خودم حق نمیدم که ناراحت باشم توی این موقعیت.. نباید باشم.

سی و دو از فصل دوم

بعضی آدمارو نمیشه داشت. فقط میشه دوستشون داشت.. یه دوست داشتن احمقانه ی عذاب آور که کونتو پاره میکنه

سی و یک از فصل دوم

بدهکاریام نسبت به خودم خیلی زیاد شدن..

سی از فصل دوم

اگه میبود که باهم توی دیسکورد تتلو گوش بدیم و دوتا بازی کنیم.

بیست و نه از فصل دوم

تنهایی ترسناکه..

بیست و هشت از فصل دوم

فقط عزیزترین ادمهای توی زندگی میتونن با چندکلمه حرف تو رو از یه مود خوب  برسونن به گهی ترین حالت ممکن...و صد البته بررررعکس

بیست و هفت از فصل دوم

همین الانشم دوستای خوبی کنارم هستن که احترام میذاریم به هم. ولی دوست داشتم دوستای بیشتری داشتم. دوستایی که میشد داستانای تکراری رو یه جور جدیدی براشون تعرف کرد...

بیست و شیش از فصل دوم

مهربونیتون رو واسه هرکسی خرج نکنید. به دیگران مهربونی وام ندید. و طرف رو نسبت به خودتون بدهکار نکنید. یه موقع میاد در ازای مهربونیاتون توقع دارید از طرف و اون شخص نمیتونه بهتون برگردونه و دلخور میشید..