در واقع با آدمی که حرف خوب واسه گفتن نداره، هیچ حرفی ندارم..
بعضی وقتام هرچی بیشتر آدم میشناسی تنهاتر میشی
به شیرینی اون لحظه ای که وقتی گیمت تموم میشه و میبینی دوستت واست گیفت فرستاده.. دوستی که نه تا حالا دیدیش و به احتمال زیاد قرارم نیست هیچوقت ببینیش.
من الان دیگه با نه گفتن و نه شنیدن هییییچ مشکلی ندارم! حتی اگه ناراحت بشم یا ناراحت بشن مهم نیست... خیلی عذاب آور بود که قبلا این مدلی فکر نمیکردم.
واقعیت اینه که جدیدا من بیشتر وقتایی که حالم خوب نیست میام اینجا مینویسم. بعد اونایی که اینجارو میخونن فکر میکنن اوضاع من دیگه خیلی خرابه..
حالا شایدم اوضاعم خراب باشه ولی همیشه هم در این حد غمگین و کسشعر نیستم.
تو تخمی ترین حالتم بودم که بیلی آیلیش آلبوم داد... از این به بعد میتونم قشنگتر دپسُرده باشم.
-yes
-پس دیگه غر زدنت واسه چیه؟؟
تنها موندن با خود مزخرفم. بهتر از بودن با کس دیگه ای بود..
چقدر زمان و چند سال نیاز هست تا برامون روشن شه توی زندگی مهمتر از خودمون هیچکس نیست..؟
اون دیگه نمیتونه منو بگیره از خودم.
وقتی کسی رو دوست داری یا باهاش صمیمی هستی... یعنی اینکه داری این اجازه رو بهش میدی که اگه دلش خواست بتونه دلت رو بشکنه. بتونه برینه به حس و حالت..
خیلی اینکارو کردم به امید اینکه شاید اینبار دلم نشکنه.. نشد.
چقدر حال و هوام تخمی بود امروز. اتفاق هایی که افتاد مثل بهم زدن میموند..
بهم زدن با کسی که خوشت میاد ازش. اون از چشمات افتاده. ولی تکه ای از وجودت هنوز دوسش داره.. ادامه دادن سخت.. ادامه ندادن پر هزینه..
یه جاهایی دیگه سر بودم.. مغزم کار نمیکرد. دلخور.. دلگیر. اه گوه تو این شیوه زندگی جدا.. دلم کوه و بیابون میخواد.. یه جایی که گم و گور شد توش. و بین این آدمها نبود ترجیحا..
چه فصل سردیست فصل زردِ تنهایی