جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

27

اهم اهم. 27 ساله شدم. و خیلی دوست ندارم راجع به جزئیاتش صحبت کنم. 26 سالگیم بدون شک پر از تجربه های سخت بود. یه دوره خیلی طولانی رو درگیر یه سری اتفاقات سخت بودم. اتفاقات سیاهی که در مقایسه با هر اتفاقی بدی بدتر بود. و خداروشکر اون دوره گذشت و تموم شد رفت. حالا با اینکه مشکلات دیگه فراوان هستن ولی خب در مقایسه با اونی که حل شد چیزی نیستن.
منم ادامه میدم فعلا تا ببینم آیا اتفاق خوبی توی امسال میفته یا حداقل امسال خودم میتونم موفق بشم اتفاق خوبی رو برای خودم رقم بزنم یا نه.. بهرحال زندگیه دیگه. بعضی جاهاش کلفته :| بعضی جاهاش نازک...
نکته دیگه این بود که توی اینستام هم پستی راجع به تولدم نذاشتم. یعنی فک کردم دیدم چه کار هجویه یه عکس از کیک بذارم و بگم آررره فلان ساله شدم. دوستامن بریزن تبریک بگن و منم برگردم جوابشون رو بدم :| ویلمون کنید بابا..همه اونایی که هرسال بهم تبریک میگفتن، خودشون پیام دادن و گفتن. و ممنون ازشون.
فقط جا داره اشاره کنم نون یه تبریک خیلی درست و حسابی و قشنگ برام فرستاد. بعدشم امروزم یه پیام صوتی دیگه هم  فرستاد که اونم عالی بود. پیامشم فقط تبریک و این صوبتا نبود. کلی انرژی و امید داده بود بهم.. چون اطلاع داشت مهم ترین چیزی که این روزا ندارمش امیده و که سنگ تموم گذاشته بود.
بهرحال اینا همه اونچیزایی بودن که دوست داشتم درباره ش بنویسم.

کار بد نتیجه خوب

بعضی وقتا باید برای اینکه به جاهای خوب برسی باید از مسیرهای بد رد بشی..
بعضی وقتا برای اینکه به نتیجه درستی برسی حتما باید یه سری کارای بد انجام بدی..

فجیع ترین ترین ها

حتی اگه یاد گرفتی که توی باتلاق زندگیتو ادامه بدی، بدون دست و پا زدن و نجات دادن خودت، بد نیست بعضی وقتا باتلاقتو عوض کنی... میگیری چی میگم که؟

گناه واقعیت

بعضی وقتا که گناهکار نبودم هم بدم نمیومد یکمی گناهکار باشم...انجام دادن گناه خودش جسارت میخواد. البته منظورم از گناه این صوحبتای توی دین  نیستا..

قبل از هرکسی با خودت بجنگ

بنظرم بدترین و بزرگترین بلایا در طول زندگی آدم توسط خودش به سر خودش میاد.