جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

من اصلا اون نیستم!

چقدر شدم همون آدمی که هیچوقت سر قول و قرارهایی که با خودش میذاره نمیمونه....

بعضیا حتی اگه غمگین باشن به زیباترین شکل ممکن غمگین میشن. حالشون خوب نباشه به یه شکل خاصی افسرده میشن.. بعضیا کلا جنسشون ممتازه انگار. اصل اصلن.
خوشحال که باشن میشه از لبخندشون قصه زندگی نوشت.

کینه ای

به عمق گرفتاریام که فکر میکنم.. به اینکه میبینم چندین ساله درگیر چه موضوعات مختلفی هستم. به اینکه چقدر دعا کردم توی این سال ها. چقدر منتظر بودم خدا یه کمکی برسونه بهم و یکمی سروسامون بگیره این اوضاع. به اینکه چقدر دهنم سرویس شده توی این سالها، چقدر شبهارو ناراحت و غمگین خوابیده م.. به این امید که خدا بزرگه، این مشکلاتم میگذره میره..بهرحال طبیعیه. زندگی بالا و پایین زیاد داره. آره خب...امیدوار بودم شرایط بهبود پیدا کنه و در چاره ای باز شه برام. مشکلات رو هرچقدر سخت و شرایط هرچقدر غمناک تحمل کردم. هرچند یه سری اتفاقا هم برام افتاد که اند بی رحمی بودن که خداشاهده من اصلا دوست ندارم حتی برای دشمنام اتفاق بیفته..
من تا میتونستم خیلی چیزارو تحمل کردم. از خیر خیلی چیزا گذشتم. کنار اومدم... گفتم جهنم بیخیال..بعد تازه خیلی به خودم فشار آوردم. به هر دری زدم. تا میتونستم تلاش کردم که مشکلاتمو حل کنم تا حدی..
ولی حالا .. هه. بیشتر از همیشه توی لجن گیر افتادم. بدون هیچ کورسوی امید. بدتر از همیشه. نمیدونم باید از کی دلخور باشم ولی داشتم به این فکر میکردم اگه خدایی هم وجود داشته باشه، چه خدای بی رحمیه..که توی تمام این سالها مارو دید. گرفتاریمون رو دید. غصه هامونو دید. و دید که چقدر التماسش کردیم و چقدر به درگاهش دعا کردیم، که چه راحت بود براش دیدن اینکه بنده هایی که آفریده روی این زمین دارن چه زجری میکشن. اگه به جای این خدای همیشه غایب فقط پدرمو داشتم هیچکدوم از این بلاها سرم نمیومد.

اصرار ممنوع

من کلا از اون مدل آدمام که چیزی رو که قراره نشه رو به زور انجام نمیدم. یعنی اصلا عقیده م اینه اگه کاری رو زورکی به پایان برسونی هم نتیجه خیلی مثبتی برات نداره. حرف اولم همیشه حرف آخرمه. آدمی هم نیستم که الان یجور باشم دو ساعت بعد یجور دیگه..

زیبایی به مرور زمان عادی میشه، ولی زشتی نه..

I DONT WANT MY LIFE

تماشا

بعضی وقتا حرف زدن سخت ترین کار دنیا میشه برام.
قول میدم فردا رودرواسی رو بذارم کنار و صریح و روش حرفم رو بیان کنم. هرچند مطمئنم به مذاق طرفم خوش نمیاد و حتما ری اکشن غیرمنتظره ای ممکنه ازش سر بزنه ولی مهم نیست.. من به هر قیمتی که شده حرفم و تمام وکمال میزنم و از عواقبشم باکی ندارم..

برگرد

از بین تمام وسایل اتاقم از ساعت بیشتر از همه متنفرم

جنتلمن لات

در عادی ترین شرایط خاص رفتار میکرد و در خاص ترین شرایط عادی. من حتی اگه دست خودم بود آرزو داشتم در حد یه مجسمه باشم توی اتاقش. ولی فاصله بینمون میتونست واحد جدیدی باشه برای تعریف فاصله های بزرگتر از سال نوری. من سالهاست میشناسمش و در طول تمام این سالها .. هه. چیو میخوام تعریف کنم؟ موضوع به اون که میرسه من شهامتو از دست میدم. کم میارم. از ذهنم پاکش میکنم و بهتره برم با بدبختیام خوش باشم. من هرکاری کنم و هرچی بخوام آخرش بازم زمان میگذره میره و حسرتش میمونه برام...