جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

شت

شت شت و بازم شت..

دیر شروع کردن بهتر از هرگز شروع کردنه؟ هوم؟

بهرحال! یه کارایی رو شروع کردم!

اوکس توسین

من شبیه آدمی ام که سالهاست اوکس توسین توی بدنش ترشح نشده.

من آدمی ام که سالهاست اوکس توسین توی بدنش ترشح نشده.

من شبیه آدمی ام که سالهاست اوکس توسین توی بدنش ترشح نشده.

من آدمی ام که سالهاست اوکس توسین توی بدنش ترشح نشده.

من شبیه آدمی ام که سالهاست اوکس توسین توی بدنش ترشح نشده.

من آدمی ام که سالهاست اوکس توسین توی بدنش ترشح نشده.

یه شوخی زشت

حرف تازه ای ندارم. دارم سعی میکنم با مسائل و درگیری های ذهنیم کنار بیام.
یه چیزی که خیلی رو مخم رفته همین وبلاگه.. توی این چند روز چاره ای نداشتم که مدت زیادی رو اینجا سپری کنم و راستش بدتر از اون چیزیه که فکرشو میکردم.
دیگه دوست ندارم چیزی بنویسم و پست کنم. چون واقعا نمیتونم حرفی که دلم میخواد رو بزنم.. به طرز مسخره ای دارم خودمو سانسور میکنم. و حقیقت اینجور نوشتن به دردیم نمیخوره. از همه دوستانی که در طی حیات این وبلاگ بهم لطف داشتن سپاسگذارم. 278 هزارتا بازدید رو توی خواب هم نمیدیدم. من به احترام 30-40 نفری که هر روز میان اینجارو غیرفعال نمیکنم. ولی بعید هم میدونم حالا حالاها چیزی توش بنویسم دیگه. پس فعلا

استاد مخالف لنگ به هوا

واقعیت اینه که بشدت دلم گرفته.. خیلی ناراحتم. دیشب یه پست بلند بالا نوشته بودم..ولی منتشر نکردم.
دوست نداشتم اینارو بیان کنم ولی دلم از خیلیا پره..واقعا فکر نمیکردم بعضیا تا این حد خنثی باشن. فقط توی خوزستان نزدیک به شصت نفر کشته شدن. چطور ممکنه در همچین روزهایی خیلی ها بی تفاوت همچنان به روند زندگی عادی شون ادامه بدن؟ و طوری رفتار کنن گویا همه چیز اوکیه..همونایی که تا زلزله ای میشد، کشتی یا هواپیمایی غرق میشد وظیفه خودشون میدونستن حتما توی اینستا پست بذارن و اون حادثه رو به همه هموطناشون تسلیت بگن آیا الان احساس مسئولیت نمیکنن که حتی در حد یه پست وبلاگی ساده کنار هموطناشون بایستن؟ وقتش نشده یه تسلیتی بگن، یا این وحشیگری رو محکوم کنن؟ یا نه اصن هیچ کاری هم نمیکنن حداقل نیان از زندگی عالیشون بنویسن که توی این چند روز تونستن کلی کارهای مثبت انجام بدن! این دیگه واقعا  اِند بی معرفتیه. چون توی این مملکت هیچی درست نیست. و در برابر این درست نبودن همه قشرهای جامعه مسئول هستن. 
اینم بگم من خودم رو قهرمان آزادیخواه نمیشمرم. و اصلا هم خودم رو در جایگاهی نمیبینم که بخوام به کسی نقدی وارد کنم.. اینها صرفا حرفهایی بود که توی دلم سنگینی میکرد.

جنگل

جنگل شده بود این شهر

با منظره های بکر

یک جنگل خر تو خر

علامه و روشن فکر

دنیای بدون در

دنیای پر از بن بست

دنیای فقط در خواب

دنیای سراپا مست

از دهکده ی خونین

از حمله آپاچی

یک کوه جسد ماندو
یک مشت تماشاچی

که سوختو ساکت ماند

با فاجعه بار آمد

هی فصل زمستان شد

هی گفت بهار آمد

دندان به جگر دادو

آرام لبش را دوخت

با پای خودش پایِ

هر چوبه دار آمد

سرخوش شده از تاول

معتاد به هر لخته

در خشم نمکدان ها

با زخم کنار آمد