جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

نامه ها

البته که همیشه دلم میخواست ببنمش. اینکه یه آدم رو کاملا بشناسی ولی ندیده باشیش مختص این دنیای رمزآلود وبلاگ نویسیه. وقتی داشتم آماده میشدم همش به این فکر میکردم که چقدر این لحظه ها غیرطبیعی هستن. انگار که من هیچوقت توقع نداشتم یه روزی به واقعیت تبدیل بشن. بعنوان یه پسر چه حسی میتونی به دختری داشته باشی که خوب میشناسیش و خیلی باهاش راحتی، و خیلی باهاش حرف میزنی؟ آیا اینا همش فقط یه دوستی ساده معمولیه؟ یا نه واقعا قراره اتفاقایی بیفته؟ بعضی وقتا فکر میکردم این همه صمیمیت بین مون باید به یه چیز بیشتری منتهی شه و خودم رو سرزنش میکردم که هیچوقت پامو فراتر از یه حدی نمیذاشتم .حتی با اینکه میدونستم اگه درخواستی هم داشته باشم به احتمال زیاد پذیرفته میشه یا اینکه در نهایت احترام ممکنه که قبول نکنه، اما چیزی هم بینمون خراب نشه. ولی هیچوقت اون کار رو نکردم . من بشدت آدم احساسی بودم که هیچ احساسی بروز نمیدادم. نمیدونم چه مرگم بود. قبول دارم آدم احمقی هستم. به خودم میگفتم آدمی که نتونه احساس درونیش رو به یه دختر بگه به هیچ دردی نمیخوره. ولی خب میدونی من ... من برای بیان احساساتم نیاز به محرکه بیشتری داشتم. انگاری همش منتظر یه فرصت عالی بودم. دوست نداشتم وقتی دارم باهاش توی این مسنجرا چت میکنم بهش بگم.. خیلی مسخره ست که توی اون لحظه ای که داری برای اولین بار به کسی میگی دوسش داری نتونی صورتش رو ببینی. خیلی دوست داشتم که مثلا وقتی توی کافه روبروم نشسته از جیبم یه نامه دربیارم بدم بهش. و توش توضیح داده باشم که چه حسی نسبت بهش دارم. یا اینکه مثلا وقتی داریم یه مسیری رو پیاده روی میکنیم کم کم سر صحبت رو براش باز کنم و هدیه کوچولو که نشان از سِر درونم داره رو بدم بهش. خلاصه که همچین چیزی مد نظرم بود همیشه.. و هیچوقت هم فرصتش تا امروز پیش نیومده بود. و امروز برای اولین بار بود که داشتم میرفتم ببینمش. ولی خب دوباره وسواس هام شروع شده بود. خیلی ضایع نیست که توی قرار اول به کسی که توی این مدت ابراز احساسات نکرده بودم، ابراز احساسات بکنم؟ اصلا اگه اون منو ببینه و ازم خوشش نیاد چی؟ اگه واقعا دنبال رابطه اینشکلی نباشه چی؟ خیلی دوست داشتم جواب این سوالارو بلد میبودم.. زندگی خیلی راحت تر میشد. خیلی سر در گم بودم. از اینکه نمیدوستم باید چیکار کنم رنج میکشیدم. هیچ کاری بنظرم درست نمیمومد.
خلاصه که رفتم. هدیه ای که آماده کرده بودم و نامه ای که نوشته بودم رو با خودم ...