جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

یه شوخی زشت

حرف تازه ای ندارم. دارم سعی میکنم با مسائل و درگیری های ذهنیم کنار بیام.
یه چیزی که خیلی رو مخم رفته همین وبلاگه.. توی این چند روز چاره ای نداشتم که مدت زیادی رو اینجا سپری کنم و راستش بدتر از اون چیزیه که فکرشو میکردم.
دیگه دوست ندارم چیزی بنویسم و پست کنم. چون واقعا نمیتونم حرفی که دلم میخواد رو بزنم.. به طرز مسخره ای دارم خودمو سانسور میکنم. و حقیقت اینجور نوشتن به دردیم نمیخوره. از همه دوستانی که در طی حیات این وبلاگ بهم لطف داشتن سپاسگذارم. 278 هزارتا بازدید رو توی خواب هم نمیدیدم. من به احترام 30-40 نفری که هر روز میان اینجارو غیرفعال نمیکنم. ولی بعید هم میدونم حالا حالاها چیزی توش بنویسم دیگه. پس فعلا
نظرات 1 + ارسال نظر
حلی یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 07:06 http://Khaneylimooie.blogsky.com

کله سحری،چته!!؟

آآآه.. خدایا شکرت..
چقدر نیاز داشتم یکی اینو ازم بپرسه!
نمیدونم چه مرگم شده.. فقط دوست داشتم یه چیزی رو از بین ببرم. توی اون حالت فقط زورم به این وبلاگ میرسید و میخواستم انتقام بگیرم ازش. ولی خب سه ساعت بیشتر نتونستم دووم بیارم و پست جدید رو پست کردم :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد