جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

سه از فصل دوم

کل برنامه م واسه سال جدید اینه: کلا کارهایی رو انجام بدم که ته سال چهارصد عزت نفس بیشتری داشته باشم نسبت به الان.. عزت نفس میخوام فقط عزززززززززززززززت نفسسسسس
نظرات 5 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 29 فروردین 1400 ساعت 22:18 https://roya-94.blogsky.com

چه قشنگ مینویسی


من خودم نمیدونم دقیقا چیه این نوشته ها قشنگن ولی شما بشدت لطف دارید مرسی

ندا چهارشنبه 25 فروردین 1400 ساعت 20:37

و اما روش های افزایش اعتماد به نفس. عزت نفس که شخصیت و یه جور غرور به جاست که مثلا آدم تن به هر خواسته ای و کاری نده و با شناختی که ازت دارم عزت نفس رو داری
می ریم سراغ اعتماد به نفس یا خود باوری یا خودکارآمدی. من خیلی تواین مساله ضعف داشتم. حالا بعدا تو وبلاگم می نویسم چقدر خودمو دوست نداشتم. بلد نبودم نه بگم. همش می ترسیدم دیگران از دستم ناراحت بشن. وقتی ازم تعریف می کردن نمی پذیرفتم و میگفتم نه بابا و این حرفا.
کلا از بچگی همیشه خواستن نقطه های ضعفمون رو ارتقا بدن بکنن نقطه قوت اما اشتباه خونواده هامون همین بود. هیچ موقع نقاط قوتمون رو ندیدن. تو ریاضی ضعیف بودیم توی هنر قوی. جای پرورش هنرمون هی اسممون رو نوشتن کلاس تقویتی ریاضی. نه تو ریاضی چیزی شدیم نه توی هنر.
تمرینی که من انجام دادم این بود. یه لیست بلند و بالااااا از ریز و درشت توانایی هات رو بنویس. خوب نقاشی می کنی؟ بنویس. توی برنامه نویسی تبحر داری؟ بنویس. تازه اینا خیلی بزرگن. رابطه ات با بچه ها و حیوونا مثلا خوبه؟ بنویس. آقا جون خیار خوب پوست می کنی؟ بنویس. بعد از بین همه اینا یه کاری رو که خیلی دوست داری انتخاب کن و خودت رو به چالش دعوت کن. و یه کار اضافه تر روش انجام بده. کاری که تا حالا نکردی. مثال از خودم. من عاشق خیاطی ام. خیلی چیزا هم دوختم اما بیشترشو با کمک مربیم یا مامانم. تا حالا جلیقه ندوخته بودم. رفتم سرچ کردم نت و یه جلیقه از صفر تا صد از الگو تا طراحی دوختش رو خودم تنهایی انجام دادم. وقتی دیدم بدون نقص می تونم کاری رو انجام بدم واقعا ذوق کردم و همین یه تمرین باعث شد احساس اعتماد به نفس کنم.
یه کار دیگه که بازم بهم کمک کرد این بود که کارایی رو کنم که با تنهایی خودم لذت ببرم. تنها برم کافه، یه سری خوراکی های خوشمزه مخصوص خود خود تنها بخرم هر موقع خواستم بخورم، برای خودم ضیافت سریال و فیلم ترتیب می دم مثلا با یه ظرف سالاد آخر شب می شینم پای سریال، تنها رفتم سفر، تنها رفتم پیاده روی، تنها رفتم خرید و همه این کارا لذتبخش بود برام. نتیجه اش هم معمولا اینه که زیاد می شنوم که بهم میگن چه خوب که رهایی. (بدون اینکه بخوام ها اما منعکس میشه بیرون از خودم)
تمرین بعدی هم اینه که به هر درخواستی سریع بله نگی. چند بار از دستت کاری برمیاد انجام میدی، خیلی هم خوب. یه روز هم حوصله نداری، یه روز کار داری و... به راحتی عذرخواهی کن و بگو امروز نمی تونم. اولش سخته. حس اینکه یه وقت ناراحت نشن دست میده بهت اما بدون خودت ارزشمندتری. بدون اگه همیشه و همیشه به درخواست ها جواب مثبت بدی، افتادی تو تله فضیلت. خلاصه بگم. رابطه ات با خود برترت (خود خودت یا وجود روحانیت) باید عالی باشه. خودت رو همینطوری که هستی دوست بداری. بدون اینکه برای کسی تغییر بدی. اینا مهمترین ها بود که گفتم.
بازم خیلی کارا هست برای ارتقای اعتماد به نفس. خیلی پر حرفی نکنم. دلت خواست بیشتر بدونی هستم در خدمتت (حالا نه اینکه خیلی بلد باشما. صرفا تجربه ست و از کتابا یاد گرفتم و انجام دادم و نتیجش مثبت بود برام )

ندا جون خیلی ممنون بابت راهنماییت و راه حلت. بنظرم مشکل من همین قضیه شده که با تنهاییم نمیتونم خوشحال باشم دیگه.. یعنی کارهایی که تا الان تنهایی میکردم و خیلی برام لذت بخش بود دیگه نیست... نمیدونم شاید دلیلش واسه یه رابطه ناموفقیه که داشتم یا چی.. ولی اون آدم سابق نیستم انگار.. انگار قبلنا خودم برای خوشحالی خودم کافی بودم.. ولی الان دیگه نه.. نمیدونم حالا از کمبود اعتماد بنفسه یا کمبود عزت نفس یا اصلا یه چیز دیگه ست.. ولی چطوری بگم... اممم. بعضی وقتا الکی دلم میگیره.. از خودم بدم میاد. کمبود هام و چیزای منفی خودم واسم بولد میشه. چه میدونم.. یه وضعیت دوست نداشتنی.. ولی موقتی. یه دو سه روز اوکی میشم.. بعد دوباره همین حالت پیش میاد.. بعضی وقتا با یکی صحبت میکنم دلم باز میشه.. یه مدت تنها میمونم دوباره دلگیر میشم و این فکرای منفی میان. از اونجایی هم که سرکار نمیرم و همش خونه ام بعضی روزا خیلی برام سخت میشن. در صورتی که قبلا عاشق خودم و تنهایی خودم بودم و هر چقدرم که شرایط یا اوضاع زندگیم بد بود میتونستم باهاش کنار بیام.. ولی الان خیلی احساس شکنندگی میکنم.

راستش مشکلی با نه گفتن ندارم. و بنظرم خیلی هم خوبم توی اینکار.. یعنی حتی اگه بگم هم آره و بعد پشیمون شم.. یجوری میپیچونم که آب از آب تکون نخوره(اینو جدیدا یاد گرفتم)

بازم مرسی که از وقت با ارزشت برام گذاشتی و اینارو نوشتی.. واقعا حس خوبی گرفتم. دمت گررررم

ندا چهارشنبه 25 فروردین 1400 ساعت 20:09

مرسی لطف داری من اگه کامنت هم نذارم می خونمت همیشه. ناسلامتی پدرخونده وبلاگمی چقدر جقله بودیم اون موقع ها

خیلی خیلی ممنونم ازت ندا

چقدر خوندن پستات لذت بخش بود. نوع نوشتنت وای.. چه روزایی

ندا جمعه 20 فروردین 1400 ساعت 18:16

میگما من یه روش برای افزایش اعتماد به نفس بلدم که خودم دو سال پیش به کار بردم منو از یه دو راهی بزرگ نجات داد. البته اعتماد به نفس و عزت نفس با هم فرق دارن. به کارت میاد بگم؟

توی جفتشم کمبود دارم.. اگه بگی که لطف کردی ندا جان. مرسی

ندا جمعه 20 فروردین 1400 ساعت 18:14

در واقع دلم برای این پستای تک خطیت تنگ شده بود. حالا نه که طولانی ها رو دوست نداشته باشم بلکه منو یاد اولین پستای وبلاگ قبلیت می ندازه و اون روزای خودم که واسه کنکور ارشد می خوندم. هشت سال گذشته!

وای ببین کی اینجاست.. سلام ندا. امیدوارم که حالت خوب باشه.
در واقع منت به سر من و این وبلاگ میذاری که اینجارو میخونی.
چه دورانی بود یادش بخیرررر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد