جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

بیست و چهار از فصل دوم

 بنظرم من آدمی ام که تا حد زیادی تحمل میکنم و نادید میگیرم.. اما وقتی اینا خیلی روی هم انباشته شه و به اون نقطه جوش برسه خیلی یهویی رفتارم عوض میشه. خیلی خیلی خیلی یهویی که طرف پشماش بریزه.. بعد میان میپرسن چی شده؟ چرا عوض شدی یهو....بعد من به یه دلیل نامشخص دوست ندارم و نمیتونم به طرف بگم به دلیل اون شونصد باری که منو ناراحت کردی و من اخلاقم باهات تغییر نکرد ولی تو بازم نفهمیدی اینطوری شدم. الانم خیلی اوضاع بدتر از اینه که با معذرت خواهی درست شه.. تممممام!

نظرات 4 + ارسال نظر
اخمو سه‌شنبه 8 تیر 1400 ساعت 06:01 http://akhmoo.blogsky.com

این اولین باره که می بینم یه نفر دیگه مثل خودم هست (که سکوت می کنه و حرفهاش تلنبار میشن و بعد از شاید چند سال، لبریز میشه و همه تعجب می کنند و بهشون برمیخوره....). توی پاسخ کامنت هم این بالا نوشتی نگفتن رو ترجیح میدی. این هم به من شبیهه. نکنه تو ورژن مذکر من هستی؟!

یادمه قبل تر ها بیشتر گله میکردم.. نسبت به آدمها نا امید تر که شدم. کم حرف تر و کم گله تر شدم..

سحر دوشنبه 27 اردیبهشت 1400 ساعت 20:49 https://roya-94.blogsky.com/

از نو ساختن!
ابن چیزیه ک خیلی بهش فکر میکنم
اما کاشکی میشد نیاز نباشه چیزی از نوبسازی
ینی چیزای موجود اونقدر قشنگ بودن که نیاز ب نوسازی نداشت
دیروز منشی مطب وقتی داشت الکترود های نوار مغزو رو سرم مبچسبوند میگفت دنیا همینه دبگه هممون بازیگریم
بیخیال باهرکی یع جوره دیگه
شاید....

اممم. وایسا ببینم. یه چیزی ذهنمو مشغول کرد نمیدونم اصلا درسته بپرسم و فضولیمو بیشتر کنم یا اینکه بیخیال شم چون شاید دوست نداشته باشی راجع بهش حرف بزنی.
ولی باید از نوبسازی. حتما حتما باید از نوبسازی

سحر یکشنبه 26 اردیبهشت 1400 ساعت 22:33 https://roya-94.blogsky.com/

شب قبلا خوب بود
اما وقتی از نیمه میگذره و یه سری چیزا اوار میشه سرت
من دیگه دوسش ندارم میخام همش روز باشه

زخم خورده ای پس؟
ببین شبارو باید از نو بسازی.. بنظرم هیچی تو دنیا ارزش اینو نداره.. من خودم خیلی غر میزنما ولی شب و تنهایش برام دوست داشتنی ترین چیز ممکنه.

سحر جمعه 24 اردیبهشت 1400 ساعت 23:54 https://roya-94.blogsky.com/

فک کنم خصلت بدیه
منم ابنجورم
و الان حس مبکنم کلا حساب انباشته شدم
بعد یه مدت طولانی حس بدی دارم
کاشکی بلد بودم همون موقع هرچی تو دلمه بریزم بیرون

راستش توی این قضیه من هر دوراه رو امتحان کردم. و نگفتنه رو ترجیح میدمم.. با اینکه حرف ها ممکنه توی دلت بمونه و بعدا هم سنگینی کنه.. ولی مهم نیست.. طرف میخواست درک کنه میکرد.. با گفتن نگفتن تو اتفاق خیلی مهمی نمیفته در واقع

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد