جنگل آسفالت
جنگل آسفالت

جنگل آسفالت

غمنامه تدفین گل

اونقدر اوضام(!) بی ریخته، که اصلا دوست ندارم بشینم شرح حالی از این روزام بنویسم. تا دلت میخواد بد. تا دلت میخواد غمگین.. وعضیه ها...

نظرات 3 + ارسال نظر
نون.ی.ر پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 13:29

چقدر این روزا مزخرف شدن...
هرچند منم معتقدم بنویسیشون... اینجوری زودتر کنار میای باهاشون

خیلی خیلی بیشتر از خیلی
اوهوم. همینطوره..

Baran سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 22:25 http://haftaflakblue.blogsky.com

ان شاء الله ،
ان شاءالله به اذن الله چند وقت دیگه با خوندش قهقه تون بگیره.

تشکر. لطف

ندا دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 14:58

منم انقدر خسته بودم که همه رو نوشتم برای خودم. تنها فایده اش اینه که وقتی بعدا همه چیز خوب شد به خودم بگم ببین تو اینا رو گذروندی.
واقعا باید بذاری این روزا بره.

نمیدونم چرا نوشتن مایوسم میکنه.. فکر میکنم این لحظات نباید جایی ثبت شن.
از طرفی هم خداروچه دیدی؟ شاید چندسال دیگه با خوندنش آدم خنده ش بگیره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد